تاملی در نسبت میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی
پس از سالها مجاهدت سرانجام انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن سال 57 به پیروزی رسید. اما نه پیروزی نهایی بلکه اولین سنگر فتح شد. 22 بهمن نه پایان انقلاب بلکه شروع انقلاب اسلامی بود. در این روز اولین هدف انقلاب یعنی سرنگونی رژیم فاسد پهلوی، محقق شد و زمینه برای تشکیل نظام اسلامی فراهم شد. نظامی که بر پایه احکام اسلام به دنبال اجرای عدالت و رشد معنویت اسلامی در بین افراد جامعه باشد و بتواند آرزوی چند هزار سالة انبیا و اولیا و اوصیا و شهدا و همة مبارزان راه حق و حقیقت، یعنی اقامة عدل و داد را بر آورده کند. نظامی که در جهان یاور و پشتیبان مظلومان و پابرهنگان و مستضعفانی باشد که زیر فشار سرمایهدارای و کمونیسم و صهیونیسم دست و پا میزدند. موجی از شادی در سراسر ایران بلکه در سراسر دنیا به پا شد.
چه خوب مبارزان راه عدالت و آزادی اهمیت واقعه را درک کرده بودند و همة تلاشها معطوف به استفاده صحیح از این فرصت طلایی شده بود. فرصتی که نصیب کمتر کسی از انبیا و اولیا و ائمه (ع) در طول تاریخ شده بود، همة مراحل و مقدمات لازم برای تشکیل حکومت (همهپرسی، نوشتن قانون اساسی و تصویب نهایی آن) به سرعت انجام شد و نهادهای حکومتی یکی پس از دیگری شکل گرفت. از طرف دیگر، مقابله با تحرکات منافقین و ضد انقلاب از وظایف اصلی انقلابیون شده بود. به منظور تداوم انقلاب و هدایت آن در جهت صحیح، به دستور امام و توسط جوانان مؤمن و انقلابی نهادهای مردمی و انقلابی همچون کمیته انقلاب اسلامی، جهادسازندگی، کمیته امداد، بسیج مستضعفین و ... تشکیل شد و توان نیروهای انقلابی که تا آن موقع صرف تخریب رژیم گذشته و سرنگون کردن آن میشد، در جهت دفاع از انقلاب و تحقق اهداف آن به کار گرفته شد.
انقلاب اسلامی با اهداف و آرمانهای بلند شکل گرفته بود. این انقلاب به دلیل ماهیت اسلامی آن نه محدود به مکان خاصی بود و نه زمانی خاص. این انقلاب آمده بود تا «سنگرهای کلیدی جهان» را یکی پس از دیگری فتح کند و «پرچم لاالهالّاالله » را در سراسر نقاط عالم به اهتزاز در آورد. هدف والای انقلاب «خشکانیدن ریشههای فاسد صهیونیزم، سرمایهداری و کمونیزم در جهان و نابودی نظامهایی که براین سه پایه استوار گردیدهاند»، بود. این انقلاب در صدد «ترویج نظام اسلام رسول الله (ص)» و «به صدا در آوردن ناقوس مرگ امریکا و شوروی از کلیساهای جهان» بود. انقلاب مردم مسلمان ایران به رهبری خمینی کبیر نه فقط برای تغییر حکومت در ایران بلکه برای ایجاد تمایز بین «اسلام ناب» و «اسلام امریکایی» شکل گرفته بود و آمده بود تا منادیان و مدافعان اسلام ناب یعنی «پابرهنگان و محرومان و مظلومان و مستضعفان جهان» را عزت بخشد. و طرفداران اسلام امریکایی یعنی «مقدس نمایان متحجر و بیهنر، سرمایهداران زالوصفت خدانشناس، مرفهین بیدرد و قدرت مداران بازیگر را رسوا و نابود گرداند». این آرمانها در پیامها و سخنرانیهای حضرت امام و یاران ایشان و وصیتنامههای شهیدان و شعارهای مردم متجلی بود.
غایت نهایی انقلاب برقراری حکومت عدل جهانی به رهبری حضرت ولیعصر (عج) بود. اما ناگزیر این انقلاب باید اهداف مقطعی برای خود تعریف میکرد و مرحله به مرحله به سمت آرمانهای بلند خود پیش میرفت. مرحلة اول، نابودی رژیم پهلوی، مرحلة دوم، تشکیل نظام اسلامی، مرحلة سوم، تلاش برای هر چه بیشتر اسلامی شدن این نظام و تشکیل دولت اسلامی، مرحلة چهارم، تشکیل کشور اسلامی در ایران و الی آخر. در طی این مسیر یک اولویت اساسی وجود داشت و آن حفظ دستاوردهای انقلاب بود. یعنی هر آنچه که این انقلاب در طی مسیر گذشتة خود به دست آورده میبایست حفظ شود تا حرکت به عقب وجود نداشته باشد. مثلاً وقتی نظام اسلامی یعنی نظامی که مشروعیت دارد تشکیل شد، میبایست اول این نظام حفظ شود تا بعد برای هر چه بیشتر اسلامی شدن آن و تشکیل دولت اسلامی تلاش کرد. لذا وقتی صدام به کشورما حمله کرد و قصد تجاوز به خاک کشور و ساقط کردن نظام اسلامی در ایران را داشت، اولویت اول انقلاب حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور و دفاع از نظام در برابر تجاوز دشمن بیگانه شد. جوانان انقلابی تمام توان خود را در این راه به کارگرفتند. بعد از گذشت حدود دو سال از جنگ معادلة جنگ به نفع ما تغییر کرد. دیگر هدف فقط دفاع در مقابل دشمن نبود. بلکه هدف تأدیب صدام و نابودی حکومت او و نجات منطقه از شر حکومت او و نیز نجات مردم عراق از چنگال رژیم بعثی عراق بود. و این برای دنیا و قدرتهای استکباری خط قرمز محسوب میشد. امریکا و همپیمانان غربی و عربی آن، همة توان خود را برای مقابله با انقلاب به کار گرفتند و تلاش کردند تا جلوی این اقدام انقلاب اسلامی را بگیرند. آنها خوب دریافته بودند که عقبنشینی از این موضع، به معنای پذیرفتن بعد برون مرزی انقلاب اسلامی و تن دادن به گسترش محدودة انقلاب به سایر کشورهای اسلامی است. در این مقطع، تقابل انقلاب اسلامی با همة ابرقدرتهای دنیا شکل گرفت. سرانجام دنیا توانست ایران را وادار به آتشبس نماید و جام تلخ زهر را به رهبر کبیر انقلاب اسلامی بخوراند.
با پایان جنگ هیچ چیز تمام نشده بود. جنگ با عراق پایان یافته بود. ولی جنگ با همة قدرتهای استکباری آغاز شده بود. حضرت امام بعد از پایان جنگ، جنگ فقر و غنا را به عنوان افق آیندة انقلاب اسلامی مطرح کرد: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پا برهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.» (پیام امام خمینی (ره) به مناسبت سالگرد کشتار خونین در مکه و قبول قطعنامه 598، (29/4/67) صحیفه نور، ج 20، ص 233 ) جوانان مؤمن و متعهد انقلابی در حوزهها و دانشگاهها از سوی امام، موظف به تشکیل بسیج دانشجو و طلبه و همة جوانان انقلابی در سراسر جهان موظف به تشکیل بسیج جهانی اسلام و هستههای مقاومت حزبالله در همة کشورهای جهان شدند.
امّا افسوس که آرمانهای انقلاب اسلامی به فراموشی سپرده شد. انقلاب اسلامی با این آرمانهای والا در نظام اسلامی خلاصه شد. نظامی که تا رسیدن به الگوی متعالی حکومت علوی فاصلة زیادی داشت. این وظیفة انقلاب بود تا دست طفل نوپای نظام اسلامی را بگیرد و آنرا تا رسیدن به دوران بلوغ و تنومند شدن پایههای اصیل اسلامی در حکومت و تشکیل حکومت عدل اسلامی پیش ببرد. مرز بین انقلاب و نظام از بین رفت و این دو درهم ادغام شدند. بسیجیان، این سربازان مخلص انقلاب که باید نقادانه رفتار حکومت را زیر ذرهبین میگرفتند و حاکمان را شجاعانه امر به معروف و نهی از منکر میکردند، به توجیهگران وضع موجود و حکومت تبدیل شدند. هرگونه انتقادی به حکومت، دشمنی با انقلاب تلقی میشد.
مردم انقلابی خود را در چارچوب نظام تعریف میکردند نه اینکه نظام خود را به عنوان یکی از دستاوردهای انقلاب (که در مقابل اهداف متعالی انقلاب بسیار ناچیز بود.) و ذیل انقلاب تعریف کند. این حاکمان بودند که برای انقلابیون تصمیم میگرفتند نه انقلابیون برای حاکمان، اصل مترقی ولایت فقیه با برداشت سطحی که از آن شد به جای آنکه عامل حرکت و قیام لِلّه و ایستادن در برابر مستکبران و زورگویان و زرسالاران عالم باشد، به عاملی بازدارنده و بهانهایی برای قعود تبدیل شد. دیگرنه مردم و نه حاکمان، هیچ کدام خود را مخاطب فرامین رهبر انقلاب نمیدانستند.
انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دو نقطة پیوند دارند. اول آنکه نظام جمهوری اسلامی زاییدة انقلاب اسلامی است و یکی از دستاوردهای آن به شمار میرود. دومین نقطة پیوند، ولایت فقیه است. ولی فقیه در درجة اول، رهبر انقلاب و امام امت میباشد و سپس فردی که در رأس نظام اسلامی قرار گرفته است. در واقع انقلاب اسلامی، نظام اسلامی را بر پایة تئوری ولایت فقیه بنا نهاده تا رهبر انقلاب، هم ضامن حرکت نظام در مسیر صحیح اسلام و انقلاب باشد و هم منبع مشروعیت بخشیدن به نهادهای مختلف نظام.
قبل از پیروزی انقلاب به جز حضرت امام (ره) که سکاندار انقلاب بودند، افرادی چون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، آیهالله خامنهای و مرحوم آیهالله طالقانی نقش لیدر انقلاب را ایفا میکردند و میتوان اینگونه تعبیر کرد که حضرت امام را در رهبری انقلاب یاری میدادند.
علاوه براین، اشخاص و افراد زیاد دیگری در استانها و شهرهای مختلف، در دانشگاه و حوزه و میان اقشار مختلف مردم به هدایت مردم و رساندن پیام انقلاب به مردم نقش داشتند. بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی عمدة این افراد جذب نهادهای مختلف نظام شدند و پستهای حکومتی را در دست گرفتند.
در این میان دیدگاه شهید بهشتی قابل تأمل است. ایشان بعد از پیروزی انقلاب به جز مسئولیت در شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی، حاضر به پذیرش هیچ مسئولیت حکومتی نشد و ترجیح داد فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی را سروسامان دهد. حزب جمهوری اسلامی دو رسالت مهم داشت. اول، حفظ روحیة انقلابی میان مردم و روشنگری و هدایت جامعه در مسیر انقلاب و دوم، کادر سازی برای نهادهای مختلف نظام. شهید بهشتی آنگاه حاضر به قبول مسئولیت ریاست دیوان عالی کشور شد که با تکلیف شرعی از سوی امام مواجه شد. تشکیل حزب جمهوری اسلامی و تاکید شهید بهشتی بر عدم قبول مناصب حکومتی از دوراندیشی ایشان نشأت گرفته بود. ایشان به خوبی خطری که آیندة انقلاب را تهدید میکرد، دریافته بود و به دنبال مقابلة با آن بود.
اکنون هم هر کس که میخواهد خدمتی به انقلاب انجام دهد و برای تحقق آرمانهای آن بکوشد به نوعی سعی دارد خود را وارد حکومت کند. در غیر اینصورت هیچ زمینهای برای فعالیت و خدمت او وجود ندارد.
آیندة انقلاب نیاز به افرادی دارد که خود را سرباز انقلاب بدانند و رسالت انقلابی خود را بدون ورود در حاکمیت انجام دهند. این به معنای رودررویی با نظام نیست و به آن معنا نیست که ورود در نهادهای حکومتی اعم از دولت، مجلس، قوه قضائیه یا سایر نهادها امری مذ موم است و هیچ انقلابی نباید وارد در حاکمیت شود. طی مسیر آیندة انقلاب نیازمند افرادی است که در سطوح مختلف به هدایت و روشنگری جامعه و نیز نقد نظام جمهوری اسلامی بپردازند.
ریشة بسیاری از مشکلاتی که در 17 سال اخیر شاهد آن بودهایم، خلط انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی است. در آینده هم اگر بخواهیم آیندة راه انقلاب اسلامی را بپیمایم و در راه تحقق اهداف و آرمانهای آن تلاش کنیم، باید ابتدا این مشکل تئوریک را حل کنیم. انقلابیون تا نتوانند نسبت درستی بین خود و نظام اسلامی برقرار کنند، نخواهند توانست راه صحیح انقلاب را بپیمایند. پیگیری مسائلی چون جنبش نرمافزاری، جنبش عدالتخواهی و نهضت جهانی اسلام تنها بعد از حل این مشکل تئوریک امکانپذیر خواهد بود.
اگر ما نتوانیم بین انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی تفکیک قائل شویم، انقلاب معنای واقعی خود را از دست میدهد و هر حرکتی غیر ممکن خواهد شد. امروز بزرگترین جمود و تحجر محدود کردن انقلاب در چارچوب جمهوری اسلامی است. انقلابیون باید شأن ویژهای برای خود تعریف کنند و خود را مخاطب اصلی جملات حضرت امام بدانند و با الهام گرفتن از آنها و فرامین مقام معظم رهبری خطوط آینده نهضت را تعیین و در راه تحقق آرمانهای بلند انقلاب گام بردارند.