تروریسم ، ایده ترس
در مورد تاریخچة واژه تروریسم، آنگونه که فرهنگ انگلیسی آکسفورد بیان میکند، میتوان گفت این واژه برای اولین بار در سال 1795 برای توصیف حکومت ترس و وحشت که در فاصله انقلاب 94ـ1789 حاکم بود به کار رفته است. البته این واژه تنها به نوع حکومتی آن متصف نمیشود و میتواند درغالب گروههای تندرو و افراطی هم جای بگیرد اگر چه انواع حکومتی آن همچون تروریسم رژیم صهیونستی و ایالات متحده آمریکا نوع غالب بوده است بطوری که مجموعا این دو کشور بیش از 1740 عملیات تروریستی را در سراسر جهان هدایت کردهاند.
تعریف :
در سطح حقوق بینالملل برای اولین بار در جریان سومین کنفرانس بینالمللی حقوق جزا در بروکسل 1930 ،اصطلاح «تروریسم» به کار رفت. اصطلاحی که تعاریف متعددی بر آن بار شد و البته هیچ اجماعی نیز بر آن حاصل نشد. تفکیک واژه ترور از تروریسم و تفاوت بین مقاومت و حرکات تروریستی ، از مهمترین این دغدغهها بودند. در ابتدا آمریکاییها از بین المللی کردن این واژه چندان راضی به نظر نمیرسیدند و در تعاریف خود آنرا به نحوی به عناصر ملی گره میدادند ولی در مقابل کشورهای غیر غربی بر بینالمللی بودن آن تاکید میکردند. برای مثال تعریف منتخب آمریکاییها بیان میکرد: « بین ترور و تروریسم تفاوت وجود دارد» ، ترور، از بالا تحمیل میشود و بیانگر اشاعه ترس از سوی دیکتاتورها و قدرتمندان به هدف کنترل وضعیت مطلوب است . در مقابل تروریسم ، از پایین اعمال میگردد و ایجاد ترس بوسیله شورشیان میباشد که تلاش محسوب میشود و در جهت تغییر عناصر حاکمیت». متقابلا تعریف کشورهای غیر غربی ـ که عمدتا هم تازه به استقلال رسیده بودند و بطور قطع یقین داشتند در تداوم استقلال آنها کارشکنیهای متعددی صورت میپذیرد. مبتنی بر واژه « امنیت» بود. به عبارت دیگر «هر شخصی که بطور نامشروع بخواهد ساختهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه را به هم بزند و این قصد را از راهکار برهمزدن امنیت ـ داخلی یا خارجی ـ جستجو کند تروریست است و هیچ قید مکانی هم وجود ندارد.»
تعریف فوق اگر چه موسح است ولی تعریفی است که در آستانه سال 2002 دیگر شکی در پذیرفتن آن باقی نمانده است، اگر چه بطور ضمنی عنصر «نا مشروع» به شکل دوری تعبیر میگردد تا امکان سوء استفاده از ان حاصل شود. پروسة این تفسیر به این شکل است که برای حصول مشروعیت کافی است اثبات شود امنیت کشوری تهدید شده است، احراز این موضوع ، مجوزی است تا کشور مذکور دست به عمل متقابل بزند. این تفسیر نه تها خلاف عرف حقوق بینالملل میباشد بلکه میتواند به نقض کنواسیونهای متعدد بین المللی هم بینجامد.
مشروعیت یک عمل درگروی انجام آن از راهکارهای قانونی است به عبارت دیگر در سطح ملی ، یک عمل مشروع است اگر مسیر قانونی و مردمی را برای ظهور خود انتخاب کند و در سطح بینالمللی ، اگر براساس کنواسیونها و قواعد بین المللی باشد. نتیجه اینکه عنوان تقاص (خود یاری) در هیچ جامعة قانونی و متمدن پذیرفته شده نیست، زیرا در صورت نادیده گرفتن قوانین و مقررات زندگی انسانی ، هرج و مرج جای آنرا خواهد گرفت. البته بحث دفاع مشروع کماکان اعتبار خود را خواهد داشت زیرا دفاع محسوب میشود و نه تهاجم ، بعلاوه دفاع مشروع در مورد خطری معنا پیدا میکند که غیرقانونی ، قریبالوقوع و غیرقابل حل از راهکارهای قانونی ، در آن فرصت تهدید تا اجرا باشد.
سیاستهای یک جانبهنگرانه آمریکا مفهوم تروریسم به جهتی سوق میدهد که امکان تفسیرهای ضد و نقیض از آن بسیار باشد در این صورت فعالیتهای نظامی آمریکا که بطور کاملا واضحی لشکرکشی و دخالت در امور سایر کشورها است تروریسم نخواهد بود، در حالی که هر فعالیت دیگری که به نحوی از انحاء ، امنیت ایالات متحده را تهدید کند. حتی اگر یک تهدید ممکن الوقوع هم نباشد، بهانه است برای تقاص ، مفهومی که بیشک امروزه بسیار ابلهانه میباشد تا انسانها از روی انتقامگیری نسبت به یکدیگر مظنون شده و در مقام جنگ برآیند.
ماهیت تروریسم:
آیا اعمال تروریستی ، اعمالی هستند که از سوی وجدان عمومی جامعه تقبیح میشوند؟ آیا عمل تروریستی آنقدر غیرانسانی به نظر میرسد که وجدان مشترک انسانها ، آنرا غیراخلاقی معرفی میکند؟ گذشته از این مسائل ، آیا عمل تروریستی ، حداقل عناصر مجرمانه را دارد؟
جواب به همه این سوالها نیاز به فرصت بسیاری دارد تا ابتدائا بتوانیم ماهیت تروریسم را مشخص کنیم و سپس رابطه آنرا با انسان ، جامعه، اخلاق و حقوق تبیین کنیم.
یک ضربالمثل انگلیسی اینگونه اظهار میدارد که «آن کس که از نظر یک شخص تروریست محسوب میشود از نظر دیگری یک مبارز آزادی است». به سادگی از این بیان درمییابیم که هر عمل تروریستی کاملا دچار یک نوع نسبیت است، برای مثال ایرلندیها برای رهایی از سلطة انگلیس و استقلال کشورشان ، اعمال وحشتزای بسیاری را انجام دادهاند ولی آیا بر این باورند که عملشان یک عمل تروریستی بوده است؟ بیشک اعمال و رفتار خود را تروریستی نمیدانند بلکه حرکتی میدانند برای آزادی و دفاع در برابر مهاجم، که در این صورت نه بجای عقاب بلکه به نوعی قابل ستایش است.
به هر حال حتی اگر عملی برای آزادی و مبارزه با دشمنان مهاجم باشد تنها باید به گروهی محصور شود که صراحتا به نفی آزادی دیگران پرداختهاند و نمیتواند شامل مردم عادی شود. برای مثال هواپیماربایی ، بمبگذاری در شهر ، گروگانگیری ، تخریب اموال عمومی ، سیستمهای برق، آب و گاز.... ، کشتار جمعی و ... نمونههایی از اعمال غیرانسانی هستند که براساس هیچ قاعدهای نمیتوانند مورد ستایش قرار بگیرند. همچنین طبق تفسیری که از کنوانسیونهای لایحه صورت گرفته است حتی در فعالیتهای آزادی بخش میبایست حداقل رفتاری را که باید رد مخاصمات مسلحانه رعایت شود و از آن جمله لزوم ضرر نرساندن به غیر نظامیان میباشد، رعایت گردد.
نتیجتا رفتاری که مردم غیرنظامی را هدف قرار دهد یک عمل تروریستی است که به هیچ وجه قابل توجیه نمیباشد و از سوی هیچ وجدان انسانی مورد تایید قرار نمیگیرد.
از نظر حقوقی اعمال تروریستی چون تابع یک سری عقاید گروهی هستند غالبا بصورت سازمان یافته ارتکاب مییابند و بدین جهت بطور شدیدتری جرمانگاری میشوند. در اعمال تروریستی وجود سوء نیت خاص نیز شرط میباشد یعنی علاوه بر اینکه تروریستها اراده انجام عمل تروریستی را دارند میخواهند تا با ارتکاب عمل تروریستی و ایجاد رعب و وحشت ، ساختهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی جامعه را به نحو دلخواه خود تغییر دهند.